صبح ساعت 7 با دوربينم زدم بيرون.آزانس دم در بود.سوار شدم و مستقيم به طرف مرکز نگهداري معلولين ذهتي و جسمي امام لي.
وقتي رسيدم،دل هاي عاشق بيدار شده بودند.راستش را بخواهيد اول يکمي ميترسيدم.بالاخره رفتيم داخل.بوي سادگي از چهره اش معلوم بود.رو به لنز دوربين لبخنده گرفته بود.از فرصت استفاده کردم و چلي
دسته بندی
مردم ، مفهومي