صدای خسته خویشم به بلندی فریاد.
چون کوه می شنوم خویش را .به وسعت درد
چون کوه می شنوم خویش خویش را
خاموش!
صدای خسته خویشم شکسته فریاد
هزار تیشه زبان شد به کوه تنهایی
هزار قصه بر اوراق نقش سنگ گرفت
هزار شاعر در من قصیده غم ساخت
هزار قصه دیگر هزار حرف
هزار....
هنوز با لب من حرف می زند..
دسته بندی
مفهومي