وزيد صاعقه_از من چه مانـد!_خاكستر وكنده اي كه همه چشم سوز واشك آور خــزان , كشيــد نخ بخيـه كتابـم را ورق ورق همـه برگم به باد رفت دگر گرفت شعله در آغوش قهر خويش مرا پرنده ها همه بـا من شـدنـد خاكستر پرنده هاي من آري_پرنده هاي جوان پـر از غـرور پـريدن پر از سرور سفر هنوز لانه ي شان بوي دور دستان داش
دسته بندی
طبيعت