تشنه کامانیم! ای ابر سیاه
بر لب ما قطره ای ایثار کن
خاک، له له می زند، خورشید تیغ
چشمه های خشک را سرشار کن
دشت خشکیده است و دهقان ناامید،
رودهای خفته را بیدار کن
باغ پژمرده ست و غمگین باغبان
این سراسر خار را گلزار کن
روح باران را بگو ای تابناک
بحر را سرریز کن، رگبار کن
جان ما را زین پلیدی
دسته بندی
طبيعت