شبگيرديگر اين پنجره بگشاي كه منبه ستوه آمدم از اين شب تنگديرگاهي ست كه در خانه همسايه من خوانده خروسوين شب تلخ عبوسمي فشارد به دلم پاي درنگديرگاهي ست كه من در دل اين شام سياهپشت اين پنجره بيدار و خموشمانده ام چشم به راههمه چشم و همه گوشمست آن بانگ دلاويز كه مي آيد نرممحو آن اختر شب تاب كه مي سوزد گر
دسته بندی
مفهومي